loading...
شهریار
شهریار بازدید : 86 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

ax_shohada.jpg

 

دیروز پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز!

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.

جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد...
 
شهریار بازدید : 93 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

 

شهید سید مجتبی هاشمی
افسران - سری بزنیم به کوچه باغ های خاطرات سیدمجتبی!

فرمانده گروه چریکی فداییان اسلام ( ستاد جنگ های نامنظم ) 

شهيد سيد مجتبي هاشمي در سال 1319 در محله شاهپور تهران (وحدت اسلامي فعلي) ديده به جهان گشود. او فرزند سوم خانواده اي مذهبي و متوسط بود كه عشق به اهل بيت و علماي اسلام در فضاي آن موج مي زد. 

وي پس از طي دوران تحصيلات متوسطه به ارتش پيوست و به دليل اندام ورزيده و قدرت بدني قابل توجهي كه داشت عضو نيروهاي ويژه كلاه سبز شد، اما پس از مدت كوتاهي با مشاهده جو حاكم بر ارتش و آگاهي بيشتر از ماهيت رژيم طاغوت از ارتش شاهنشاهي خارج و به كار آزاد مشغول شد. در ايام الله 15 خرداد سال 42 او و چند تن از دوستانش به موج خروشان مردم پيوستند و تحت تعقيب و كنترل ماموران پهلوي قرار داشت و با...
شهریار بازدید : 95 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

شهید سید مجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا با خود عهدهایی بسته بود. حال نگاهی داریم به آن عهدها که باید آنها را قوانین شهید علمدار بنامیم و چه خوب است که الگوی راهمان باشند:


قانون نخست

خداوندا! اعتراف می کنم به این که قرآن را نشناختم و به آن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم،  اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این دده آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم.

قانون  دوم

پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا نخواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم.


قانون سوم

خدایا! اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید بیست ریال صدقه و هشت رکعت نماز قضا به جا بیاورم.



شهریار بازدید : 104 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟

بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند.

تصویر

شهریار بازدید : 108 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

خانه های قدیمی را دوست دارم
چایی همیشه دم است
روی سماور
توی قوری
در خانه همیشه باز است
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد
غذاها ساده و خانگی است
بویش نیازی به هود ندارد
عطرش تا هفت خانه می رود
کسی نان خشکه ندارد
نان برکت سفره است
مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند
دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
دوستی ها حساب و کتاب ندارد
سلام ها اینقدر معنا ندارد
سلام گرگی وجود ندارد
افسردگی بیماری نایابی است ...

خانه های قدیمی را دوست دارم....

 

 
 
شهریار بازدید : 91 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)
bffc088a0fd4ec32dd467249862ef64a-425
مــــن و این روضـه ها الحمد الله

دل و یـــاد شــمـا الحمد الله

همین قدری كه خــوبـم كار روضه است

دهد تقوی مرا الحمدالله

من از هیئت هزاران خیر دیدم

شدم حاجت روا الحمدالله

رسد روزی كه در سـجده بگویم

رسیدم كـــربــلا الحمدالله
 
شهریار بازدید : 93 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

ای بی معرفت، اینه رسم رفاقت؟

مواظب باش وقتی شیطان را لعنت میکنی یا در حج رمی جمرات میکنی شیطان به تو نگوید ای بی معرفت، این هم رسم رفاقت هستش؟؟؟

انسان که رفیقش را لعنت نمیکند، انسان به رفیقش سنگ نمی زند

اول رفاقتت را با شیطان قطع کن ، بعد او را لعنت کن و سنگ بزن.
.
.
آیت الله مجتهدی تهرانــــی

 

shabhayetanhayi.ir..12345

 
شهریار بازدید : 93 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

رضایی بزنم یا می زنی؟

si0UTV_535.jpg

جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می‌شد؛ دستور رسید، هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد نشود. من به اتفاق یکی از بچه‌هایی که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم.
کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند.

نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت.
جلو رفتم و گفتم: "لطفا کارت شناسایی."
گفت: "ندارم."
گفتم:"ندارید؟"
گفت:" نه ندارم."
گفتم:" پس باعرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین!"
دستش را روی شانه راننده زد و گفت: "حرکت کن:
جلویش ایستادم و گفتم:" کجا؟"
شهریار بازدید : 96 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)
وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا. فرقان/ 74

و كسانی ‏اند كه می ‏گویند: «پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مایه روشنىِ

چشمان [ما] باشد، و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان.»


03181680348163146575.jpg
 
شهریار بازدید : 108 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

گفت و گوی دخترشیرین زبان با معبودش

هرکی عاشقه حتما بخونه...

44759508713590391596.jpg

دختر با ناز به خدا گفت: چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان جلوه گر نکنم...!!! خدا گفت: زیبای من! تو را فقط برای خودم آفریدم...!!! دخترک، پشت چشمی نازک کرد و گفت: خدا که بخل نمی ورزد... بگذار آزاد باشم... *خدا چــــــــــــادر را به دخترک هدیه داد* دخترک با بغض گفت: با این؟ اینطور که محدودترم... اصلا می خواهی زندانی ام کنی؟ یعنی اسیر این چادر مشکی شوم ؟؟؟؟ خدا قاطع جواب داد: 

شهریار بازدید : 127 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)
سلام
بعضی وقتها که توی محلتون یا جاهای دیگه توی یادمان های شهدا شرکت میکنید،احساس میکنید یه چیزی کم داره...
درسته!کمبود یک راوی و پرده خوان و خاطره گوی شهدا!!!
گروه هنری امام مهدی(عج)که زیرنظر جبهه فرهنگی میقات ظهور هستش این مشکل روبرای دوستانی که یادمان شهدا برگزارمیکنند حل کرده...

83384445473075545286.png

 

37808856933940790481.png


روایتگــری سیـرۀ شهداء

جهت کسب اطلاعات بیشتر

با شمارۀ 09191971630 برادر خسروجردی تماس بگیرید.

شهریار بازدید : 96 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)
 
افسران - دختر و نیش زنبور

می دونم تا حالا نیش زنبور رو چشیدی یا نه؟

وای که چقد درد و سوز داره دور از جونتون. یادمه یه روز که عطر گل محمدی زده بودم

متوجه شدم یه زنبور دور و ورم می پلکه ! این دیگه از کجا پیداش شد،

چند بار خواستم دورش کنم اما نمی شد از سماجتش کفرم داشت در میومد ،

بعد از کلی تلاش یه دفعه نکته ای به ذهنم خطور کرد که تقصیر خودم بوده! چرا؟

شهریار بازدید : 97 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

 

اگر برای خداست،بگذار گمنام بمانم...

افسران - اگر برای خداست،بگذار گمنام بمانم...
گفتند شهید گمنامه،پلاک هم نداشت،اصلا هیچ نشونه ای نداشت؛
امیدوار بودم روی زیر پیرهنیش اسمش رو نوشته باشه....
نوشته بود :
"اگر برای خداست،بگذار گمنام بمانم"
 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
هدف حقیر از ساخت این سایت فقط و فقط ایجاد مکانی برای تجدید قوا و تیمارکردن رفقایی است که قصد جنگ نرم دارند.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 48
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 92
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 160
  • بازدید ماه : 295
  • بازدید سال : 3,004
  • بازدید کلی : 38,555