loading...
شهریار
شهریار بازدید : 269 جمعه 12 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

افسران - مچ شیطان را گرفتم!

مچ شیطان را گرفتم. کجا؟ در محل نفس! حالا می‌فهمم چرا مدام طلب می‌کنم که هرچه زودتر شهید شوم. برای اینکه تحمل خستگی را ندارم. برای اینکه زیر بار هر گلوله آر پی جی که به نظرم پنجاه کیلو می‌آید، دارم از پا در می‌آیم. برای اینکه نمی‌خواهم تشنگی را تحمل کنم، و یک کلام: برای اینکه زرنگ تشریف دارم. کجا آقا؟ بایست بجنگ. وقت برای شهادت زیاد است، اما وقت برای شکار تانکهای دشمن کم. نمی‌بینی با چه سرعتی پیش می‌آیند؟ نمی‌بینی برو بچه هایی که ساعتها پیش از تو در اینجا بوده اند و جنگیده اند همچنان می‌جنگند و تشنه لب به این سو می‌دوند تا گلوله آر پی جی بردارند و به آن سو می‌دوند تا تانکی شکار کنند؟

حالم ازت بهم می‌خورد، ای شیطان لعین! و خاک بر سر تو نفسی که بازیچه اویی. تشنه ام؟ به توچه. گرسنه ام؟ به تو چه. خسته ام؟ به تو چه ...

به تو پناه می‌آورم، ای خدایی که حساب همه چیز را داری. اگر لایق بودم، مرا به وقتی شهید کن که یک ذره شائبه در خواسته ام نباشد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
هدف حقیر از ساخت این سایت فقط و فقط ایجاد مکانی برای تجدید قوا و تیمارکردن رفقایی است که قصد جنگ نرم دارند.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 48
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 85
  • بازدید ماه : 61
  • بازدید سال : 2,770
  • بازدید کلی : 38,321